باز آمدم...بازآمدم....سوی پیام آفتاب، پر نور و جانساز آمدم

باز آمدم، بازآمدم با فر و با ساز آمدم
با مهر خود در کیش تو جانسوز و جانباز آمدم
با قلب پر مهر کسی کو بود آنسو در کران
از این کران تا آن کران پر مهر و پرناز آمدم
از خانه علم و عمل با صنعتی پرمایه تر
سوی پیام آفتاب، پر نور و جانساز آمدم
رفتم سوی بحر فنا، حیران ز گردون قضا
لیکن در آن سرگشتگی، ناگه قضا ساز آمدم
مردم ز قبل مردگی، زادم ز بعد زادگی
چون از دم عیسای تو با روح دمساز آمدم
چون بنگری این فانیان خصمند بر درگاه جان
از شوق هستی و فنا با جان همساز آمدم
در این قطارم هر زمان سوی دیار عاشقان
ریلی بنه بر راه جان رهجو و رهساز آمدم
ای شمس گیلانی نظر بر جان جانان کی کنی
بر ساحل این جان جان حقجو و حق ساز آمدم
(مهرزاد مهراندوز-منظومه شمس گیلوایی)
نمی دانستم...