آمده ام که سر نهم...
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم/ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان/تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم/آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن/گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم/اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند/پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود/تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد/و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام/وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من/گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
+ نوشته شده در شنبه سی ام مرداد ۱۳۸۹ ساعت 15:58 توسط شمس گیلوایی
|